ذوالقرنین
«ذوالقرنین» پادشاهی نیکوکار
بود که خداوند در زمین به او قدرتی بسیار داده بود و اسباب و لوازم حکومت و
پیروزی را برایش فراهم کرده بود. او حاکمی نیرومند و عادل بود. فهمیده و
دوراندیش بود و در سرزمین به آبادانی و عمران میپرداخت. او مملکت را به
رشد و ترقی میرساند و مردم را به امنیت و آسایش. با مردم رفتاری نیکو و
مهربانانه داشت و به همین خاطر بود که مردم نیز او را از خود میدانستند و
از او پیروی و اطاعت مینمودند.
وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا ﴿۸۳﴾ إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا ﴿۸۴﴾ فَأَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۵﴾
حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا ﴿۸۶﴾ قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّکْرًا ﴿۸۷﴾ وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا ﴿۸۸﴾ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۹﴾ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا ﴿۹۰﴾ کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا ﴿۹۱﴾ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۹۲﴾ حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا ﴿۹۳﴾ قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا ﴿۹۴﴾ قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا ﴿۹۵﴾ آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرًا ﴿۹۶﴾ فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا ﴿۹۷﴾ قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّی فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاء وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا ﴿۹۸﴾ (کهف/ ۸۳ ـ ۹۸)
(ای پیامبر، برخی از کفّار به دسیسهی یهودیان) از تو دربارهی (سرگذشت) ذوالقرنین میپرسند؟ بگو: گوشهای از سرگذشت او را برایتان بازگو خواهم کرد. ما به او در زمین قدرت و حکومت دادیم و وسایل هر چیزی را (که برای رسیدن بدان تلاش میکرد) در اختیارش نهادیم. او هم سبب را پیگیری کرد (و از وسایل خداداد استفاده نمود) تا زمانی که به محل غروب خورشید رسید [منظره غروب] خورشید را چنین یافت که در چشمهای گرم و لجن آلود غروب میکند، و نزد آن قومی را یافت [که فساد و ستم میکردند]. گفتیم: ای ذوالقرنین! یا [این قوم را به کیفر فساد و ستمشان] عذاب میکنی و یا در میانشان شیوهای نیک در پیش میگیری. (از راه الهام) به او گفتیم: ای ذوالقرنین! (یکی از دو کار دربارهی ایشان روا دار،) یا آنان را (در صورت ایمان نیاوردن با کشتن) عذاب میدهی و یا این که نسبت بدیشان خوبی میکنی (و درصورت ایمان آوردن از آنان گذشت مینمایی و به ارشاد ایشان همّت میگماری). (ذوالقرنین بدیشان) گفت: اما کسانی که (بر کفر خود بمانند، بدینوسیله به خود) ستم میکنند. آنان را (در دنیا با کشتن) مجازات خواهیم کرد. سپس در آخرت به سوی پروردگارشان برگردانده میشوند و ایشان را به عذاب شدیدی گرفتار خواهد کرد. و امّا کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند (در آخرت) پاداش نیکو خواهند داشت و ما هم (در دنیا دستور سهل و سادهای در حق ایشان صادر مینماییم (و تکالیف طاقتفرسا و مالیات سنگینی بر دوششان نمیگذاریم). سپس از این وسیله استفاده کرد (و برای بازگشت راه مشرق را در پیش گرفت). تا وقتی که به محل طلوع خورشید رسید دید که آفتاب بر مردمانی میتابد که برای حفظ خود از آن، ما پوششی (به نام جامه یا سرپناهی به نام خانه) بهرهی ایشان نکرده بودیم. همانگونه (در حق مردمان مشرق زمین رفتار کرد که دربارهی مردمان مغرب زمین رفتار کرده بود) و ما از آنچه داشت و آنچه میکرد، کاملاً مطلع بودیم. سپس (راه شمال را پیش گرفت و) از وسیله (و ابزار ممکن) سود جست. تا آنگاه که به میان دو کوه رسید و در فراسوی آن دو کوه، گروهی را یافت که هیچ سخنی را نمیفهمیدند (مگر با مشقّت زیاد؛ چرا که از نظر فکری عقبمانده و از لحاظ تمدّن در سطح بسیار پایینی بودند و زبان عجیبی داشتند.) (مردمان آنجا، هنگامی که قدرت و امکانات ذوالقرنین را دیدند، بدو) گفتند: ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج در این سرزمین تباهکارند (و بر ما تاخت میآورند) آیا برای تو هزینهای معین داریم که میان ما و ایشان سد بزرگ و محکمی بسازی؟ (ذوالقرنین) گفت: آنچه پروردگارم از ثروت و قدرت در اختیار من نهاده است بهتر است (از آنچه شما پیشنهاد میکنید. برای اندوختن اموال نیامدهایم). پس مرا با نیرو یاری دهید تا میان شما و ایشان سد بزرگ و محکمی بسازم. (سپس شروع به کار کرد و گفت:) قطعات بزرگ آهن را برای من بیاورید. (آنگاه دستور چیدن آنها را بر روی یکدیگر صادر کرد) تا کاملا میان دو طرف دو کوه را برابر کرد (و شکاف بین آنها را از آهن پر نمود فرمان داد که بالای آن آتش بیفروزند و) گفت: بدان بدمید، تا وقتی که قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد (و قطعات به هم جوش خورد، سپس) گفت: مس ذوب شده برای من بیاورید (آن را) بر این (سد) بریزم. (سد به قدری بلند و ستبر شد که حملهوران یأجوج و مأجوج) اصلا نتوانستند از آن بالا روند و به هیچوجه نتوانستند نقبی (سوراخ) در آن ایجاد کنند. (هنگامی که بنای سد به پایان رسید، ذوالقرنین شاکرانه) گفت: این (سد) از مرحمت پروردگار من است (و پا برجا میماند، تا خدا بخواهد) و هرگاه وعدهی خدا فرا رسد (او بخواهد آن را خراب کند) آن را ویران و با زمین یکسان میکند و وعدهی پروردگار من حق (و هنگامهی قیامت حتمی) است.
.
به سوی غروب
درمورد ذوالقرنین گفتهاند که روزی همراه سپاهی بسیار به فراوانی مور و ملخ از مرزهای مملکت خود خارج شد. اما نه برای ظلم و ستم، بلکه برای گسترش عدل و داد و این که اگر در جایی مظلومی را دید، او را کمک کند و اگر ستمگری را دید، او را از ستم باز دارد. او میخواست در روی زمین عدل و داد گسترش یابد و ستم و فقر و بیچارگی را از مردم دور سازد. پس به راهش ادامه داد و رفت و رفت تا این که در هنگام غروب خورشید به اقیانوس اطلس رسید. آنجا که عرب به آن دریای تاریکیها میگفتند و میپنداشتند که خشکی به پایان رسیده و اینجا دیگر انتهای دنیا و کرهی زمین است.
«ذوالقرنین» همراه سپاهش در محل تلاقی یکی از رودخانهها با اقیانوس توقف کردند. در آنجا به دلیل این که محل برخورد دو آب با هم بود از سرعت آب رودخانه کاسته میشد و گیاهان و چوبای سبک و هر آنچه را که آب در مسیر با خود آورده بود، جمع شده بود و برکهای از لجن به وسعت زیاد ایجاد شده بود (و چون در هنگام غروب خورشید بود، فکر میکردند که خورشید دارد وارد لجنزار میشود).
.
سردار پیروز و دادگر
در آنجا مردمان زیادی از رنگها و زبانهای مختلف گرد ذوالقرنی جمع شدند. بعضی از آنها به خداوند ایمان داشتند و بعضی دیگر کافر بودند. آنان همچون انسانهای اولیه زندگی میکردند و در رنج زحمت بهسر میبردند.
همچنان که گفتیم ذوالقرنین به هدف اصلاح و هدایت مردم و نشر عدالت از سرزمین خود خارج شده بود و با این هدف وارد سرزمین آن مردمان شد. وقتی آنان را دید، همگی را جمع کرده و برای آنان فرمانی صادر کرد. مردم آن دیار چون سپاهیان انبوه و قدرت فراوان ذوالقرنین را دیدند، یقین پیدا کردند که میتواند فرامین و دستورات خود را اجرا نماید، زمان ذوالقرنین چنین بود:
«ای مردم! تجاوزکاران و ستمگران و آنانی که قوانین خداوند را رعایت نمیکنند، در این دنیا به وسیلهی ما به شدت تنبیه خواهند شد و در جهان آخرت نیز نزد پروردگار عذاب سختی در انتظارشان است. عذابی که بشر در زندگی خود هیچگاه و در هیچ زمانی آن را درک نکرده و نچشیده است و اما ما با مؤمنان نیکوکار در این دنیا به مهربانی و عطوفت رفتارمیکنیم و در زندگی بر آنان سخت نمیگیریم و با آنان مهربان خواهیم بود.
فرزند عزیزم! این قانون که ذوالقرنین صادر کرد، در وضع و حال آن مردم اثر بسیار مهمی داشت؛ چرا که آنان را به سوی نیکی کشاند، آنها را به راه راست آورد و دگرگونی عظیمی در زندگیشان پدید آورد. ذوالقرنین تنها به این دستور اکتفا کرد. دیگر نه جنگی روی داد و نه خونی بر زمین ریخته شد چون ذوالقرنین هدفش اصلاح بود و مردم هم بلافاصله از او پیروی میکردند.
.
قانون حکومت صالح
قانون، همان قانونی است که روش زندگی و رفتار افراد و جامعه را معین میکند. راههای زندگی کردن انسان را در جامعه منظم و تکلیف و حق هر یک از افراد جامعه را مشخص میسازد. احترام انسان با ایمان نیکوکار باید حفظ شود و حاکم باید با او به خوبی رفتار کند. به او ستم نکند و بر او سخت نگیرد و اما باید جلوی ظلم و ستم انسان ظالم و ستمگر گرفته شود و به او اجازهی ستمگری داده نشود. پس هرگاه در جامعهای انسان نیکوکارپاداش نیکیهایش را دریافت نماید و به او احترام گذاشته شود و انسان ظالم و ستمگر به سزای اعمال ستمگرانهاش برسد، در این موقع است که انسانها به سوی اصلاح و رشد حرکت میکنند و از بذل جان و مال در این راه و استقامت دریغ نمیورزند.
با این حال اگر ترازوی دادگری و عدالت لرزان شود و کفهی ظلم و ستم بر کفهی عدل و داد برتری داشته باشد (سنگینتر باشد) و ستمگران و فاسدان به حاکمان نزدیک و بر آنها نفوذ داشته باشند و اگر مردم عادی و نیکوکاران در زحمت و رنج و مشقت باشند و صدایشان به هیچ جایی نرسد در این موقع است که قدرت حاکم به سختترین عذاب و ابزار فساد و تباهکاری در میان مردم تبدیل میشود و نظام اجتماعی به سوی از هم گسیختگی و سراشیبی سقوط خواهد رفت.
.
«ذوالقرنین» به دنبال دلیل و اسباب
این سلطان مقتدر با این سپاه انبوه و نیرومند و این حکومت عادل تصمیم گرفته است که متوقف نشود، بلکه به راه خود ادامه دهد تا سرزمین را از خیر و برکت پر کند و خداوند به ذوالقرنین امر کرده بود که وسیلهی خیر و صلاح مردم در دنیا باشد و در این مسیر حرکت کند و میبینیم که او در دورترین نقطهی مغرب به سرعت به سوی مشرق حرکت میکند و به دنبال اسباب و امکانات جدید جهت رفاه حال مردم و اصلاح آنان میباشد و در این راه با توکل بر خداوند متعال بر نیروها و امکاناتش میافزاید.
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۹﴾ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا ﴿۹۰﴾ کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا ﴿۹۱﴾. (کهف/ ۹۱-۸۹)
سپس از این وسیله استفاده کرد (و برای بازگشت راه مشرق را در پیش گرفت). تا وقتی که به محل طلوع خورشید رسید. دید که آفتاب بر مردمانی میتابد که برای حفظ خود از آن، ما پوششی (به نام جامه یا سرپناهی به نام خانه) بهرهی ایشان نکرده بودیم. همانگونه (در حق مردمان مشرق زمین رفتار کرد که دربارهی مردمان مغرب زمین رفتار کرده بود) و ما از آنچه داشت و آنچه میکرد، کاملاً مطلع بودیم.
ذوالقرنین با سپاه انبوه و قدرتمندش شب و روز حرکت میکرد، دامنهها و درهها را در مینوردید و هیچ پستی و بلندی و کوه و بیابان نمیتوانست حرکت او را کند کند، تا این که به دورترین نقطهی مشرق زمین درقارهی آفریقا رسید درحقیقت آنجا به کلی بیابان بود و هیچ کوه و جنگلی در آن دیده نمیشد به گونهای که آفتاب مستقیم میتابید و هیچ چیز مانع از آن نمیشد. این بود که مردم آنجا در معرض گزش نور سوزن آفتاب بودند.
ذوالقرنین با توکل بر خداوند و با نیروی اندیشه و تدبّر پایههای ایمان به خداوند را در میان آنان محکم کرد و وسایل و اسباب آسایش و راحتی در زندگی را برایشان فراهم نمود. او در سفرهایش به سوی مغرب و مشرق به قبایل و طوایف مختلف از مردم برخورد کرد. به شهرها و روستاهای زیادی سرزد. در این سفرها با اختلاق درست و عادلانهی خود در دل و جان مردم نفوذ کرد. او نمیخواست برمردم ستم براند و اموال مردم را به غارت نمیبرد، مردم را به بند و زنجیر نمیکشید. هدف او دزدی و تاراج نبود، بلکه هدفش تنها هدایت و خیر و صلاح مردم در دنیا و آخرت بود ودر این راه از همهی امکانات کمک میگرفت.
.
بین دو سد
ذوالقرنین وظیفهی خود را که اصلاح بین مردم در غرب و شرق بود، انجام داد و سپس به پایتخت حکومت خودش در یمن بازگشت. او در حالی که پیروزیهای فراوانی به دست آورده بود و سرزمینهای زیادی را فتح کرده بود، با این حال هر چه بیشتر در مقابل پروردگار فروتن میشد. او به جای این که متکبر و مغرور شود و با نیروی فراوانش بر مردم ستم براند، بیش از پیش نرمخو و متواضع میشد؛ چو او معتقد بود که همهی این فتوحات و پیروزیها به یاری خداوند بوده است. پس در مقابل نعمتها و یاری خداوند بزرگ باید سپاسگذار بود نه متکبر و مغرور. در راه قبل از اینکه به سرزمین و وطن خود برسد، خبرهایی به او رسید که در سرزمینی که در میان دو سد واقع شده است، فتنه و آشوب روی داده است و ثروتمندان و زورمندان بر فقیران و مستضعفان ستم میرانند و آنان را به بند و زنجیر کشیدهاند. ستمگران از سرزمینی دیگر آمدهاند و بر سرزمین و مملکت آنان مسلط گشتهاند و اهالی آنجا را در رنج و زحمت انداختهاند.
پس ذوالقرنین چارهای به جز یاری و کمک به آنان ندید. او با خود عهد بست که به یاری آنان بشتابد و تا دفع ظلم و ستم از آنان از پای ننشیند. پس از بازگشت به سرزمین خودش، یمن، منصرف شد و راه جهاد در راه خدا را در پیش گرفت.
.
یأجوج و مأجوج
سرزمینی که گفتیم، در بین دو سد در خاور دور در وسط قارهی آسیا قرار گرفته بود و اهالی آنجا همچون انسانهای نخستین زندگی میکردند هیچ دین و آیین آسمانی به آنها نرسیده بود و در بیخبری کامل قرار داشتند. گروههایی از لشکریان یأجوج و مأجوج در مسیر خود هر چند مدت یک بار بر آنان میتاختند و آنان را مورد ستم و اذیت و آزار قرار میدادند. لشکریان یأجوج و مأجوج به هر جا میرفتند، درآنجا فساد برپا میکردند، ستم میکردند و سرها میبریدند. بعضی مواقع آنقدر قتل و کشتار به راه میانداختند که جوی خون روان میشد و مردم را با این حال رها میکردند و هیچگونه کمک و یاری به آنها نمینمودند. این ستمگریها و وحشیگریهای آنان پی در پی ادامه داشت و اهالی بین دو سد قادر به مقاومت و مقابله با آنان نبودند و نمیتوانستند آنان را از سرزمین و دیار خود برانند.
.
رهایی
هنگامی که ذوالقرنین با آن سپاه نیرومندش به آنجا رسید، آنان در ابتدا فکر کردند که او نیز مانند یأجوج و مأجوج با ایشان رفتار خواهد کرد. پس به محض دیدن سپاه و لشکر ذوالقرنین همگی از ترس به کوهها پناه بردند و خانه و کاشانه و باغ و میوههای خود را رها کردند. ولی او به آنان اطمینان داد و نظرشان را عوض کرد. با آنان به نیکی و احترام رفتار کرد و برایشان شرح داد که قصد و هدفش یاری و کمک به آنان است و او آمده تا اذیت و آزار ستمگران سپاه یأجوج و مأجوج را از سر آنان کم کند.
قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا ﴿۹۴﴾ قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا ﴿۹۵﴾. (کهف/ ۹۵-۹۴)
(مردمان آنجا، هنگامی که قدرت و امکانات ذوالقرنین را دیدند، بدو) گفتند: ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج در این سرزمین تباهکارند (و بر ما تاخت میآورند). آیا برای تو هزینهای معین داریم که میان ما و ایشان سد بزرگ و محکمی بسازی؟ (ذوالقرنین) گفت: آن چه پروردگارم از ثروت و قدرت در اختیار من نهاده است، بهتر است (از آنچه شما پیشنهاد میکنید. برای اندوختن اموال نیامدهایم). سپس مرا با نیرو یاری دهید، تا میان شما و ایشان سد بزرگ و محکمی بسازم.
.
پاداش فقط از جانب خداوند
هنگامی که آن قوم به نیّت خیر و نیک ذوالقرنی پی بردند، از او خواستند که در سر راه یأجوج و مأجوج مانعی قرار دهد که راه را بر آنان سد کند و از روی سادگی و بیآلایشی خود به او پیشنهاد مزد و پاداش فراوانی کردند.
ذوالقرنین پیشنهاد آنان را شنید خندید و گفت: ای مردم! این نیرویی که شما میبینید، فقط خدا به من داده و کسی جز او چنین قدرت و حکومتی به من نداده است و از این قدرت و امکانات فقط در راه خیر و صلاح بهرهگیری میکنم و خداوند نیز در این راه تمامی اسباب و امکانات را در اختیار من قرار داده است و من رضایت و خشنودی او را با تمام ثروتها و نعمتهای دنیا عوض نمیکنم ای مردم! بدانید که پاداش مرا فقط خدا خواهد داد.
.
ذوالقرنین؛ مهندس و دانشمند
ذوالقرنین دید که سادهترین راه ساختن سد، گرفتن و پرکردن فاصلهی دو کوه بلند بود که آب رودخانه از میان آنها میگذشت. پس، از آن قوم خواست که با نیروی کار او را یاری دهند و در این راه از توان و قدرت جسمانی خود استفاده کنند به دستور ذوالقرنین تکههای بزرگ آهن را بر روی هم قرار دادند تا ارتفاع آنها بلند شد و فاصلهی میان دو کوه را پر کرد و مانع از آمدن آب به آن سو میشد. پس هنگامی که ارتفاع قطعههای آهن بلند شد، باز دستور داد که روی آن آتش بزرگی روشن کنند، به گونهای که آهنها را ذوب کند. سپس دستور داد سرب گداخته و مذاب را بر روی آن بریزند تا تمامی سوراخها و درزهای موجود در بین قطعههای آهن پر شود و به هم بچسبند.
پس از آن که آهن گداخته و سرب ذوب شده سرد شد، فاصلهی میان دو کوه را آنچنان پر کرد و کوهها را به هم وصل نمود که انسان فکر میکرد، دو کوه نیستند، بلکه یک کوه واحد میباشد و چون ارتفاع آن زیاد بود کسی قادرنبود بر روی آن برود و روی آن قدم بزند و کسی به آن جا دسترسی نداشت. به همین دلیل یأجوج و مأجوج قادر به لشکرکشی به آن جا نبودند و نمیتوانستند آنان را همچون گذشته مورد تاخت و تاز قرار دهند و خداوند اهل آنجا را از شر و فتنه نجات داد و آنان را یاری کرد. پس از این که ذوالقرنین در آن جا نیز وظیفهی خود را انجام داد بدون ان که مغرور شود و قدرت و نیرو او را سرمست گرداند، همچنان در برابر خدا سجدهی شکر به جای میآورد و او را به خاطر این همه نعمت شکر میکرد و همچنان کارهای نیک و شایسته انجام میداد و در هر حال خود را به خدا میسپرد و کارهای خود را به او واگذار میکرد.
پس، از مسیری که آمده بود، بازگشت و به سوی سرزمین خود (یعنی یمن) رفت.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله و اصحابه الی یوم الدین و اما بعد:
1- مرگ
مرگ اولین مرحله جدائی از دنیا و نقطه آغاز روزقیامت می باشد. در حدیث روایت شده که پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) فرموده: «هرشخصی که میمیرد قیامت وی برپا شده است».
و آن امری لازم برای هر شخصی می باشد و هیچ راه فراری وجود ندارد خداوند می فرماید:
﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ (آل عمران: 185). هر نفس چشنده مرگ است.
و در سوره نساء آیه: 78 می فرماید:
﴿أَیْنَمَا تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ﴾.
یعنی: هر کجا که باشید مرگ به شما خواهد رسید هر چند در قصرها و برجهای استوار و محکم باشید.
مرگ، از بین برنده لذات، وباعث جدائی از خانواده و فرزند و مال و مقام و تمام تجملات زندگی می باشد. مرگ حقیقت تلخ و ناگواری است که به سراغ همه می آید، و همه در نزد او یکسان می باشد، نه به کودک رحم می کند و نه به آه و فغان مادر داغ دیده و نه به گریه پدر و برادر و خویشاوندان. انسان عاقل باید برای آن سفر آخرت که از مرگ آغاز می شود آمادگی گرفته باشد با انجام دادن اعمال نیک و صالح، و طوری زندگی کند که اگر هر لحظه ای اجلش فرا برسد بتواند لبیک بگوید، و باید دانست هنگامی که اجل شخص فرا میرسد یک لحظه عقب و جلو نمی شود.
شخصی که در حال سکرات مرگ است فرشتگان را می بیند. اگر شخصی مؤمن باشد، فرشتگان او را به خوبی و خیر مژده می دهند. ولی اگر کافر یا بدکار باشد او را به بدی و عاقبت نافرجامش بیم می دهند. (به خداوند پناه می بریم از عاقبت بد).
هنگامی که روحش به گلوگاه می رسد، تمام درهای توبه بر رویش بسته می شود، و بر اعمال و کردارش مهر زده می شود، در حدیث آمده است که: «هنگامیکه شخص میمیرد اعمال او منقطع می گردد، مگر سه چیز که پیوسته ثوابش به وی می رسد: یک صدقه جاری. دوم علم سودمندی که به کسی آموخته است و مردم از آن فایده و بهره می گیرند سوم فرزند صالح و نیکی به جا گذاشته که برایش دعا می کند». مسلم
بعد از اینکه ملک الموت روحش را گرفت و از این دنیا وداع گفت و به سرای آخرت شتافت اگر خوب کرده باشد خوب می بیند و اگر بد کرده، بد می بیند.
﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ * وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾ (الزلزلة: 7- 8).
یعنی: برای مؤمن شایسته و پسندیده است که همیشه مرگ را بیاد آورد زیرا که در انجام اعمال نیک به وی کمک می کند.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه وسلم) می فرماید: «أکثروا ذکر هاذم اللذات». ترمذی
بسیار بیاد بیاورید بر هم زننده بساط خوشی و شادمانی را (یعنی مرگ).
2- قبر
هنگامی که انسان را در قبر، آن گودال تنگ و محدود و وحشتناک سرازیر نمودند و سپس رویش خاک ریختند و تمامی اهل خانه و نزدیکانش بازگشتند، آن گاه برای وی زندگی جدیدی به نام عالم برزخ شروع می شود، زندگی که در آن عمل نیست ولیکن آزمایش و بلا، و در نتیجه خوشی، یا عذاب، در روایت صحیح آمده است که:
«سه چیز انسان را همراهی می کند هنگام مردن، دو تا بر می گردد و یکی باقی می ماند اهل و عیالش، مال و دارائیش، و عملش، اهل عیال زن و فرزند و مال و دارائی همه بر می گردند آن چه که همراه او باقی می ماند عمل وی می باشد».
پس از اینکه انسان در بستر خاک آرام گرفت و تشیع کنندگان باز گشتند دو فرشته او را می نشانند و از پروردگار (معبودش) و دین و پیامبرش سئوال میکنند اگر آن شخص از گروه مؤمنان باشد خداوند او را ثابت قدم می دارد و جواب صحیح و درست به وی الهام می کند، چنانکه در قرآن مجید می فرماید:
﴿یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ﴾ (إبراهیم: 27).
یعنی: خداوند تعالی آن مردمیکه ایمان آورده اند با کلمه حق که ثابت و پایدار است در دنیا و آخرت ثابت و پایدار می گردادند.
ولی اگر از گروه کافران و بدکاران باشد، به هیچ وجه نمی تواند جواب فرشتگان را بدهد، اگر چه که در دنیا می دانسته است.
بعد از سئوال و جواب، شخص مؤمن در قبرش خوشبخت می شود و جای خویش را در بهشت مشاهده می کند وهفتاد زراع قبرش گشاده می شود و بوی ریاحین و نسیم بهشت را استشمام میکند، اما شخص کافر و بدکردار جای خویش را در دوزخ دیده و قبر بر او فشار می آورد تا اینکه تمام استخوانهایش در هم پیچیده می شود، و قبرش گودالی از گودالهای آتش مبدل می گردد و حرارت و گرمی آتش دوزخ به وی می رسد.
پس دانستیم که قبر یا باغی از باغهای بهشت است و یا گودالی از گودالهای دوزخ، چنانکه در حدیث آمده است. طبرانی در معجم الاوسط (8613).
3- رستاخیز
هنگامیکه اسرافیل شیپور را برای اولین بار به صدا در می آورد تمام موجودات زنده ای که بر روی زمین هستند بیهوش شده، و میمیرند، چنانکه در قرآن کریم می فرماید:
﴿وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ﴾ (الزمر: 68)
و دمیده می شود در شیپور پس آنچه از موجودات زنده که در آسمان و زمین هستند بیهوش شده و می میرند.
پس تصور کن ای انسان، آن هنگامیکه این زمین به زمین دیگر تبدیل شده و آسمانها تکه پاره می شود، ماه و خورشید و ستارگان به هم ریخته و خداوند در سوره الحاقه از آیه 13 تا 16 این وضع وحشتناک، به را چنین توصیف می فرماید:
﴿فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ * وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً * فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ * وَانْشَقَّتِ السَّمَاءُ فَهِیَ یَوْمَئِذٍ وَاهِیَةٌ﴾.
هنگامیکه دمیده شد در صور (بوق) یک دمیدن، و برداشته شدند زمین و کوهها و هر دو به یک بار در هم کوبیده شدند، و در آن روز واقعه قیامت به وجود آید، و آسمان از هم شکافته، و با آن استحکام و نظم و در آن روز سست و بی پایه است و از هم پاشیده شده است.
و درباره دگرگونی زمین و آسمانها می فرماید:
﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ﴾ (ابراهیم: 48).
روزیکه زمین را به زمین دیگر و آسمان به آسمان دیگر تبدیل شود....
پس برای بار دوم در شیپور دمیده می شود و این بار برای زنده شدن بعد از مرگ میباشد.
﴿ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَى فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنْظُرُونَ﴾ (الزمر: 68).
و در این هنگام مردم سراسیمه و برهنه، بدون کفش و لباس، ختنه نشده، (مانند روزی که از مادر زائیده شده اند) از قبرهایشان بر می خیزند، و از شدت و سختی وضع موجود هیچ یک به دیگری نگاه نمی کند، و هر کس به خویش مشغول می باشد و آن روزی است که کفار می گویند: ﴿یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا﴾ و مؤمن می گوید: ﴿هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ﴾ (یـس: 52).
ابوهریره (رضی الله عنه) از پیامبر (صلى الله علیه وسلم) روایت می کند که فرمود: «یقبض الله الأرض، و یطوی السماء بیمینه ثم یقول: أنا الملک أین ملوک الأرض» بخاری (6519)،
خداوند زمین و آسمان را قبضه می نماید و در هم می پیچاند سپس می فرماید: من پادشاه، هستم پادشاهان زمین کجا هستند؟
بعد از برخاستند از قبر، بسوی سرزمین محشر سوق داده می شوند.
﴿یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْداً * وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ (مریم: 85- 86).
خداوند در سوره عبس آیه 34 تا 37 این صحنه وحشتناک روز محشر را چنین وصف می فرماید:
﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ * وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ * وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ * لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ﴾.
خورشید با آن شدت حرارتش به آنها نزدیک شده و از تمامی بدن آنها عرق سرازیر می شود. چنانچه در حدیث نبوی آمده است:
«یَعْرَقُ النَّاسُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یَذْهَبَ عَرَقُهُمْ فِی الْأَرْضِ سَبْعِینَ ذِرَاعًا وَیُلْجِمُهُمْ حَتَّى یَبْلُغَ آذَانَهُمْ». بخاری حدیث شماره (6532)
آنچنان مردم در روز قیامت عرق می کنند که عرق آنها تفاد ذراع (گز) در زمین فرو می رود، و تا گوشهایشان غرق در عرق می شوند.
و در روایت دیگر نیز آمده است که: «تُدْنَى الشَّمْسُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنْ الْخَلْقِ حَتَّى تَکُونَ مِنْهُمْ کَمِقْدَارِ مِیلٍ، ... فَیَکُونُ النَّاسُ عَلَى قَدْرِ أَعْمَالِهِمْ فِی الْعَرَقِ، فَمِنْهُمْ مَنْ یَکُونُ إِلَى کَعْبَیْهِ، وَمِنْهُمْ مَنْ یَکُونُ إِلَى رُکْبَتَیْهِ، وَمِنْهُمْ مَنْ یَکُونُ إِلَى حَقْوَیْهِ، وَمِنْهُمْ مَنْ یُلْجِمُهُ الْعَرَقُ إِلْجَامًا، وَأَشَارَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِیَدِهِ إِلَى فِیهِ». در آن روز خورشید به مردم نزدیک شده و با اندازه یک میل با آنها فاصله دارد، پس مردم به قدر اعمالشان در عرق هستند که کسانی تا قوزک (کعب) و کسانی تا زانو، و کسانی تا کمربند، وکسانی هستند که در عرق غرق شده اند و حضرت رسول الله (صلى الله علیه وسلم) به دهانش اشاره فرمود، یعنی عرق به دهان آنها نزدیک است.
مدتی به همین حالت می مانند و در تمام آن مدت غم و اندوه می باشد، مگر گروهی از مردم هستند که زیر سایه عرش خداوند قرار خواهند گرفت، و از حوض پیامبر (صلى الله علیه وسلم) سیراب می گردند و آن گروه بدون شک مؤمنانی هستند که در ایمان خویش راستگو وصادق بوده اند.
ابوهریره -رضی الله عنه- و حضرت ابوسعید الخدری -رضی الله عنه- در حدیثی از پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- روایت می کنند که در همان حالت کسانی هستند که در سایه الهی جای داده می شوند:
«سَبْعَةٌ یُظِلُّهُمْ اللَّهُ تَعَالَى فِی ظِلِّهِ یَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّهُ، إِمَامٌ عَدْلٌ، وَشَابٌّ نَشَأَ فِی عِبَادَةِ اللَّهِ، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ بِالْمَسَاجِدِ، وَرَجُلَانِ تَحَابَّا فِی اللَّهِ اجْتَمَعَا عَلَیْهِ وَتَفَرَّقَا عَلَیْهِ، وَرَجُلٌ دَعَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَالٍ فَقَالَ: إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ، وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ فَأَخْفَاهَا حَتَّى لاَ تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا تُنْفِقُ یَمِینُهُ، وَرَجُلٌ ذَکَرَ اللَّهَ خَالِیًا فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ». بخاری و مسلم
یعنی: هفت گروه هستند که در روز قیامت زیر سایه خداوند جای دارند روزی که هیچ سایه ای نیست مگر سایه او:
1- پیشوای و حاکم عدالت گستر.
2- جوانی که در عبادت خدا پرورش و بزرگ شده.
3- شخصی که دلش وابسته به مسجد باشد.
4- دونفری که بخاطر خدا با هم دوستی گرفتند.
5- شخصی که زن زیباروئی و دارای مقامی او را به کار زشت دعوت دهد، در جواب بگوید من از خدا می ترسم.
6- شخصی که در پنهانی صدقه داد بطوری که دست چپ او ندانست که دست راست چه صدقه داده است.
7- شخصی که در پنهانی و تنهائی خدا را یاد کرد و چشمش اشک ریز شد.
4- حساب
بعد از اینکه مدتی طولانی در حالت ترس و وحشت سر بردند، پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- برای پایان یافتن این حالت شفاعت می کند سپس خداوند برای حساب و دستور می دهد، در آن وقت هر شخصی آنچه که در دنیا فرستاده است می بیند، تمام اعمال که انجام داده، خواه کوچک باشد و یا بزرگ همه در جلوش مجسم و آشکار می گردد، و هیچ چیزی از آن اعمال بر خداوند پوشیده نشده و نخواهد شد، و تمام اعمال شخص را بطور دقیق و کامل می داند، خداوند این حالت را چنین توصیف نموده است:
﴿وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلا کَبِیرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً وَلا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾.(الکهف: 49 )
می گویند ای وای بر ما چیست این نامه را؟ چه حال است این نامه! که کوچک و بزرگ را فرو نگذاشته (نمی گذارد) مگر همه آنها را بشمار آورده است، و هر چه کرده اند همه را در پیش خود خواهند دید و خداوند بر کسی ستم نمی کند.
در آن موقع (حساب) تمام اعمال خویش را خواهیم دید، و بر تمام آنها محاسبه خواهیم شد، کوتاهی و تقصیر خویش را در نماز، زکات، و روزه و ... خواهیم دید، از مال محاسبه و پرسیده می شویم که از کجا بدست آورده ایم و در چه راهی صرف نموده ایم، و از عمر، که چگونه گذرانیده ایم، و از جوانی که چطور پشت سر گذاشته ایم و از علم و دانش و مدارک تحصیلی مان پرسیده می شویم، که آیا آنها را در راه خیر و صلاح بکار برده ایم یا اینکه خدای نخواسته دعوت کنندگان بطرف شر و بدی بوده ایم.
پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- در حدیثی چنین می فرماید: «مَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ وَسَیُکَلِّمُهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَیْسَ بَیْنَ اللَّهِ وَبَیْنَهُ تُرْجُمَانٌ.... ». بخاری و مسلم
در روز قیامت خداوند با هر کدام از شما، صحبت و گفتگو خواهد نمود در حالی که میان خداوند و او مترجمی ندارد، پس انسان به راست خود می نگرد نمی بیند مگر آن چیزی که فرستاده و به سمت چپ می نگرد نمی بیند مگر آن چیزی که فرستاده به جلو و روبروی خود نگاه می کند آتش جهنم را می بیند ای مردم از آتش بترسید اگر چه با نصف دانه خرمائی درراه خدا دادن باشد یا با کلمه طیبه لا إله إلا الله، و سخنان درست و نیک».
در آن روز چهره مؤمنان درخشنده و نورانی، همچون ماهتاب می باشد ولی چهره گناهکاران و کفار گرفته و عبوس است همچون پاره ای از شبک تیره و تاریک خداوند چنین می فرماید:
﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ * ضَاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ * وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ * تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ * أُولَئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ﴾. [عبس: 38- 42].
در آن روز چهره هائی باز و روشن و خندان است، و چهره هائی گردآلود و گرفته و تیره رنگ است، تاریکی و خاک و سیاهی بر آن نشیند، آنها گروه کافران و بدکاران هستند.
5- بهشت
بعد از تمام شدن حساب، پلی بر روی جهنم نصب می گردد (که پل صراط نام دارد) سپس مردم از آن پل عبور می کنند. مؤمنان با سرعت و ایمنی و اطمینان کامل عبور کرده و نورایمانشان برای آنها روشنائی می دهد. ﴿نُورُهُمْ یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ﴾ (التحریم: 8). و رهسپار بهشت می شوند، در این هنگام است که فرشتگان درهای بهشت را باز کرده و به آنها خوش آمد می گویند، پس با تشریفات وارد بهشت می شوند.
﴿حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ﴾. (الزمر: 73). «مؤمنان و متقیان هنگامی که بیایند برای داخل شدن به بهشت، دروازه باز کرده شده و فرشتگان و نگهبان بهشت به آن می گویند: سلام بر شما خوش آمدید و خوش باشید، پس بطور جاودانه و همیشگی در بهشت داخل شوید».
هر چند که ما بخواهیم در این دنیای بی ارزش نعمتهای و خوشیهای بهشت را تصور کنیم، هیچ وقت نمی توانیم به حقیقت آن پی ببریم، بلکه بزرگتر از آن است که ما بتوانیم تصور کنیم، در این باره گفتار رسول الله -صلى الله علیه وسلم- کافی می باشد که فرمود: «فِیهَا مَا لاَ عَیْنٌ رَأَتْ وَلاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ وَلاَ خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ» بخاری و مسلم
. در بهشت نعمتهای است که نه چشمی آنرا مشاهده کرده، و نه گوشی در باره آن شنیده، و نه بر قلب بشری خطور کرده است.
انسان در دنیا از لذات و خوشیها بهره مند است ولی هنگامیکه مرگ را بیاد خویش می آورد، آن خوشیها به تلخی مبدل می گردد، لیکن در بهشت تلخی و ناراحتی وجود ندارد، چرا که آنکه منزل جاویدان و ابدی است و مرگ وجود ندارد در حدیث آمده است که: «مرگ را به صورت قوچی در روز قیامت آورده می شود سپس فرشتگان بهشتیان را صدا می زنند همه نگاه می کنند، به آنها گفته می شود این را می شناسید، همه می گویند: بله مرگ است، همچنین فرشتگان اهل دوزخ را صدا می زنند آنها نیز نگاه می کنند، بعد از آن مرگ را ذبح می کنند، سپس به بهشتیان گفته می شود: جاودانگی است و مرگی نیست، پس خیلی خوشحال می شوند، و به دوزخیان گفته می شود: جاودانگی است و مرگی نیست، پس غم و اندوه و ناراحتی آنها افزوده می گردد».
و همچنین انسان در دنیا از راحتی و خوشی زیاد خسته و بیزار می شود، و دوست دارد که تغییر و تبدیل در آن نعمت ایجاد شود، ولی در بهشت خستگی وجود ندارد خداوند در توصیف اهل بهشت می فرماید:﴿خَالِدِینَ فِیهَا لا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلاً﴾ (الکهف: 108).
آنها جاویدان در بهشت هستند و دگرگونی نیابند.
خداوند تبارک و تعالی فرموده است:
﴿سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ﴾.(الحدید: 21).
بشتابید و بر یکدیگر سبقت بگیرید بسوی آمرزش از پروردگارتان و بهشتی که وسعت و فراخی آن چون فراخی و وسعت آسمان و زمین است.
6- جهنم
هنگامیکه که کفار و فجار از محاسبه و بازجوئی تمام گردیده و می خواهند مانند مؤمنین بر روی پل صراط (که از بالای جهنم می گذرد) عبور کنند، فرشتگان به آنان اجازه نمی دهند ونمی گذارند که عبور کنند، بلکه آنها را با قلاب و زنجیر می کشانند و به داخل جهنم می اندازند.
در حدیث صحیح روایت شده است که پیامبر صلى الله علیه وسلم فرموده اند: «جهنم آورده می شود، در حالی که دارای هفتاد هزار افسار می باشد، با هر افساری هفتاد هزار فرشته می باشد، که جهنم را می کشانند ...».
به درستی که آن، منزلگاه پستی، رسوائی، و عذاب وشکست است، منزلی است که فریادها و آه وناله های از آن بلند می شود و در آن شک ها سرازیر می شود کسانی که در آن هستند در بدبختی و بیچارگی همیشگی بسر می برند، در آن انواع و اقسام عذابها و شکنجه ها می باشد، آتش سوزان... مارها ... کژدمهای بزرگ و نوشیدن آبهای داغ، آن آبی که با نوشیدن آن تمامی روده ها تکه تکه می شود، و همچنین نوشیدن کثافتها و چرکها و خونها، وزقوم که اگر قطره ای از آن زقوم در دنیا چکیده شود زندگی اهل دنیا تلخ و ناگوار می سازد.
به خداوند بزرگ پناه می بریم از عذاب جهنم به خدا قسم که در آن انواع و اقسام عذاب و سختیهای گوناگون پراکنده است که هیچ وقت جسم کوچک و ضعیف انسان طاقت تحمل کمترین عذابش را ندارد همچنانکه در حدیث روایت شده، «کمترین عذاب جهنم برای شخص، آن است که تکه پاره از آتش (اخگر)در زیر قدمش گذارده می شودکه به وسیلة آن مغزش بجوش می آید».
پس همگی بکوشیم و تلاش نمائیم برای نجات یافتن از آن آتش سوزان و دردناک، نجات ممکن نیست مگر با توحید و کلمه لا اله الا الله محمد رسول الله، دوری جستن از شرک، و گناهان صغیره و کبیره، وانجام دادن عبادات و طاعات الهی.
پیامبر اسلام -صلى الله علیه وسلم- در حدیثی که امام بخاری و امام مسلم روایت کرده اند، می فرماید: «اتَّقُوا النَّارَ وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ فَإِنْ لَمْ تَجِدْ فَبِکَلِمَةٍ طَیِّبَةٍ». از آتش دوزخ بترسید، گرچه با صدقه دادن نصف دانه خرما باشد، پس اگر کسی نیابد، با گفتار نیکو و کلمه طیبه از آتش بترسد.
خداوند همه ما را از آتش جهنم نجات دهد وبهشت جاویدان نصیبمان گرداند آمین.
از خداوند بزرگ خواهانیم که همه مسلمین را در آنچه که رضایتش می باشد موفق بگردان و همه مسلمین را از کید و وسواس شیطان و هوای نفس و دوستان بد حفظ کند آمین.
وصلى الله على نبینا محمد وعلى آله وصحبه وسلم تسلیماً کثیراً
وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العالیمن.